خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستور
[اسم]
injunction
/ɪnˈʤʌŋkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دستور
فرمان، حکم
مترادف و متضاد
decree
directive
order
ruling
1.the mayor issued an injunction.
1. شهردار دستوری صادر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
injector
injection
inject
initiative
initiation
injure
injured
injurious
injury
injury time
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان