خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جلو گیری کردن
[فعل]
to intercept
/ˌɪntərˈsɛpt/
فعل گذرا
[گذشته: intercepted]
[گذشته: intercepted]
[گذشته کامل: intercepted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جلو گیری کردن
حائل شدن، قطع کردن
1.Intelligence agencies intercepted a series of telephone calls.
1. ماموران اطلاعاتی از یک سری تماس های تلفنی جلوگیری کردند.
2.The canopy prevents surface runoff by intercepting heavy rainfall.
2. پوشش برگ درختان با جلوگیری کردن از بارش شدید باران از فرسایش سطح خاک جلوگیری می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
intercede
interactive
interaction
interact
inter-university
interception
intercession
interchange
interchangeable
interchangeably
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان