خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به هم متصل کردن
[فعل]
to interconnect
/ˌɪntərkəˈnɛkt/
فعل گذرا
[گذشته: interconnected]
[گذشته: interconnected]
[گذشته کامل: interconnected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به هم متصل کردن
به هم پیوستن
1.The Internet interconnects a set of networks.
1. اینترنت مجموعهای از شبکهها را به هم متصل میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
intercom
intercity
interchangeably
interchangeable
interchange
intercontinental
intercontinental ballistic missile
intercourse
intercut
interdependence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان