مترادف و متضاد
absorbing
compelling
fascinating
gripping
boring
dull
uninteresting
an interesting question/point/example ...
سوال/نکته/مثال ... جالب
1.
Our survey produced some interesting results.
1.
پژوهش ما نتایج جالبی تولید کرد.
2.
She's got some very interesting things to say on the subject.
2.
او چیزهای خیلی جالبی برای گفتن در مورد موضوع دارد.
interesting people/places/work
مردم/اماکن/کار جالب
She's quite an interesting woman.
او زن خیلی جالبی است.
interesting to do something
جالب بودن انجام کاری
It is always interesting to hear other people's point of view.
این همیشه جالب است که نقطه نظر [دیدگاه] افراد دیگر را بشنویم.
interesting (that…)
جالب است (که...)
I find it interesting that she claims not to know him.
به نظرم جالب است که او ادعا میکند او را نمیشناسد.
to do something interesting
کاری جالب انجام دادن
Can't we do something more interesting?
نمیتوانیم کاری جالبتر انجام دهیم؟
کاربرد صفت interesting به معنای جالب
صفت interesting به چیزهایی اطلاق میگردد که به خاطر خاص بودن، هیجان انگیز بودن یا غیرمعمول بودن توجه ما را به خود جلب میکنند. مثلا:
"interesting people" (آدمهای جالب)
"interesting work" (کار جالب)
[حرف ندا]
interesting
/ˈɪntrəstɪŋ/
2
چه جالب!
1."I can speak in ten different languages." "Interesting!"
1.
«من به ده زبان مختلف میتوانم صحبت کنم.» «چه جالب!»