خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزاحم شدن
[فعل]
to intrude
/ɪnˈtruːd/
فعل ناگذر
[گذشته: intruded]
[گذشته: intruded]
[گذشته کامل: intruded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مزاحم شدن
ناخوانده وارد شدن، مخل شدن، به زور وارد شدن
formal
1.The sound of the telephone intruded into his dreams.
1. صدای تلفن ناخودآگاه وارد رویاهایش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
introverted
introvert
introspective
introspection
introductory
intruder
intrusion
intrusive
intrusively
intuition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان