خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزاحمت
2 . دخول سرزده و بدون اجازه
[اسم]
intrusion
/ɪnˈtruːʒn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مزاحمت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تداخل
1.They claim the noise from the new airport is an intrusion on their lives.
1. آنها ادعا دارند که سر و صدای فرودگاه جدید مزاحمتی برای زندگی آنها است.
2
دخول سرزده و بدون اجازه
formal
1.She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
1. او بابت سرزده آمدن عذرخواهی کرد؛ اما گفت پیغام مهمی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
intruder
intrude
introverted
introvert
introspective
intrusive
intrusively
intuition
intuitive
intuitively
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان