خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سخنرانی
2 . سرزنش
3 . موعظه کردن
4 . درس دادن (کلاس دانشگاه)
[اسم]
lecture
/ˈlɛkʧər/
قابل شمارش
[جمع: lectures]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سخنرانی
ارائه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سخنرانی
مترادف و متضاد
address
oration
speech
talk
1.Rarely have I heard a lecture with such clear illustrations.
1. بهندرت یک سخنرانی با چنین توضیحات واضحی شنیدهام.
to deliver/give a lecture to somebody
برای کسی سخنرانی کردن
A famous journalist delivered a lecture on prejudice in the press.
خبرنگاری [روزنامهنگاری] مشهور، سخنرانیای در باب تبعیض در مطبوعات ارائه داد.
a lecture room/hall
اتاق/سالن سخنرانی
2
سرزنش
نکوهش، انتقاد
مترادف و متضاد
rebuke
reprimand
scolding
commendation
pat on the back
[فعل]
to lecture
/ˈlɛkʧər/
فعل گذرا
[گذشته: lectured]
[گذشته: lectured]
[گذشته کامل: lectured]
صرف فعل
3
موعظه کردن
نصیحت کردن
مترادف و متضاد
give a speech
talk
to lecture somebody about/on something
کسی را در مورد چیزی موعظه کردن
Henry's father lectured him on the awesome perils of drug addiction.
پدر "هنری" در مورد خطرات ترسناک اعتیاد به مواد مخدر او را موعظه کرد.
to lecture somebody about doing something
کسی را درباره انجام کاری موعظه کردن
He's always lecturing me about smoking.
او همیشه درباره سیگار کشیدن من را موعظه میکند.
4
درس دادن (کلاس دانشگاه)
سخنرانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درس دادن
یاد دادن
سخنرانی کردن
مترادف و متضاد
instruct in
teach
to lecture in/on something
چیزی درس دادن
She lectures in Russian literature.
او (در دانشگاه) ادبیات روسی درس میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
lector
lectern
lecherous
lebanon
lebanese
lecture notes
lecture theater
lecturer
lectureship
led
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان