1 . فرز
[صفت]

nimble

/ˈnɪmbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: nimbler] [حالت عالی: nimblest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرز چابک

معادل ها در دیکشنری فارسی: چابک چالاک چست فرز
مترادف و متضاد agile lithe skilful clumsy stiff
  • 1.The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.
    1. پلیس چابک از روی حصار پرید تا دزد ماشین را تعقیب کند.
  • 2.With my nimble fingers, I'm good at text messaging.
    2. به خاطر انگشتان فرزم من در پیامک دادن خوب هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان