خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرز
[صفت]
nimble
/ˈnɪmbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: nimbler]
[حالت عالی: nimblest]
1
فرز
چابک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چابک
چالاک
چست
فرز
مترادف و متضاد
agile
lithe
skilful
clumsy
stiff
1.The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.
1. پلیس چابک از روی حصار پرید تا دزد ماشین را تعقیب کند.
2.With my nimble fingers, I'm good at text messaging.
2. به خاطر انگشتان فرزم من در پیامک دادن خوب هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
nile
nil
nike
nihilistic
nihilist
nimbly
nimbus
nimby
nina
nincompoop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان