خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گاهی
[قید]
now and then
/naʊ ænd ðɛn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گاهی
گهگاه، برخی اوقات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گاه و بیگاه
مترادف و متضاد
(every) now and again
1.Every now and then she checked to see if he was still asleep.
1. گهگاه میرفت و او را چک میکرد تا ببیند هنوز خوابیده است یا نه.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
now and again
now
novice
november
novelty shop
now now
nowadays
nowhere
nuclear
nuclear energy
کلمات نزدیک
now and again
now
novice
november
novelty
now it's time to flip the omelet over.
now it's time to get on the plane.
now it's time to grate the potatoes.
now put the jack down and fasten the bolts.
now slice the cake with the cake server.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان