Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تازهکار
2 . اسب تازهکار
3 . عضو جدید (فرقه مذهبی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
novice
/ˈnɑvəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تازهکار
مبتدی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تازهکار
نوچه
مبتدی
کارآموز
مترادف و متضاد
beginner
expert
1.He was a complete novice in foreign affairs.
1. او در امور خارجه یک تازهکار تمامعیار بود.
2.We were all novices at yoga.
2. ما همگی در یوگا مبتدی بودیم.
2
اسب تازهکار
توضیح درباره واژه novice
اسبی که پیروزی مهمی در سابقهاش ندارد.
3
عضو جدید (فرقه مذهبی)
تصاویر
کلمات نزدیک
november
novelty
novella
novelist
novel
now
now and again
now and then
now it's time to flip the omelet over.
now it's time to get on the plane.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان