خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گاه و بیگاه
[صفت]
occasional
/əˈkeɪʒənl/
غیرقابل مقایسه
1
گاه و بیگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تک و توک
مقطعی
گهگاهی
گهگاه
1.His job requires occasional trips to Italy.
1. شغل او نیازمند سفرهای گاه و بیگاه به ایتالیا است.
2.occasional snowstorms
2. کولاکهای گاه و بیگاه
تصاویر
کلمات نزدیک
occasion
ocarina
obvs
obviousness
obviously
occasionally
occident
occidental
occitan
occlude
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان