خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نوازش کردن
2 . ضربه ملایم
[فعل]
to pat
/pæt/
فعل گذرا
[گذشته: patted]
[گذشته: patted]
[گذشته کامل: patted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نوازش کردن
دست نوازش بر سر کسی کشیدن، دست کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوازش کردن
1.She patted the dog on the head.
1. او سر سگ را نوازش کرد.
[اسم]
pat
/pæt/
قابل شمارش
2
ضربه ملایم
نوازش
1.He gave me a pat on the shoulder.
1. او به شانهام ضربهای ملایم زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pasty
pasture
pastry
pastoral
pastor
pat is jean's sister.
pat someone on the back
patch
patch up
patchwork
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان