خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وضع ثابت
2 . فلات (جغرافیا)
3 . به وضع ثابت رسیدن
[اسم]
plateau
/plæˈtoʊ/
قابل شمارش
[جمع: plateaus/plateaux]
1
وضع ثابت
سکون، تراز
1.Inflation has reached a plateau.
1. تورم به وضع ثابتی رسیده است.
2
فلات (جغرافیا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فلات
مترادف و متضاد
tableland
upland
[فعل]
to plateau
/plæˈtoʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: plateaued]
[گذشته: plateaued]
[گذشته کامل: plateaued]
صرف فعل
3
به وضع ثابت رسیدن
1.Prices have pretty much plateaued for now.
1. قیمت ها فعلا تقریبا به وضع ثابتی رسیده اند.
2.Unemployment has at last plateaued out.
2. (نرخ) بیکاری بالاخره به وضع ثابتی رسیده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
plate tectonics
plate glass
plate
plasticity
plastic wrap
plateful
platelet
platform
platform game
platform shoes
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان