1 . دقیق
[صفت]

precise

/prɪˈsɑɪs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more precise] [حالت عالی: most precise]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دقیق

معادل ها در دیکشنری فارسی: دقیق
مترادف و متضاد exact
  • 1.He caught me at the precise moment that I fainted.
    1. او مرا دقیق در لحظه‌ای که غش کردم، گرفت.
  • 2.The precise location of the house is a secret.
    2. مکان دقیق آن خانه یک راز است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان