خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جلوگیری کردن
[فعل]
to preclude
/prɪˈkluːd/
فعل گذرا
[گذشته: precluded]
[گذشته: precluded]
[گذشته کامل: precluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جلوگیری کردن
پیشگیری کردن، مانع شدن
مترادف و متضاد
prevent
1.His religious beliefs precluded his serving in the army.
1. باورهای مذهبی او از خدمت کردنش در ارتش جلوگیری می کرد.
2.Lack of time precludes any further discussion.
2. کمبود وقت مانع بحث های بیشتر می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
precision
precisely
precise
precis
precipitous
precocious
preconceived
preconception
precondition
precursor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان