خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشداوری کردن
[فعل]
to prejudge
/ˌpriːˈdʒʌdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: prejudged]
[گذشته: prejudged]
[گذشته کامل: prejudged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشداوری کردن
پیشقضاوت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشداوری کردن
formal
1.They took care not to prejudge the issue.
1. آنها مراقب بودند که درباره آن موضوع پیشداوری نکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
prehistory
prehistoric
prehensile
preheat
pregnant
prejudgment
prejudice
prejudiced
prejudicial
prelate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان