خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اقامه دعوی کیفری کردن
2 . فشار دادن
3 . اتو پرس کردن
4 . پرس کردن
5 . تحت فشار قرار دادن
6 . مطبوعات
7 . تبلیغات رسانهای
8 . ماشین چاپ
9 . دستگاه پرس
[فعل]
to press
/pres/
فعل گذرا
[گذشته: pressed]
[گذشته: pressed]
[گذشته کامل: pressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اقامه دعوی کیفری کردن
شکایت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لج کردن
مترادف و متضاد
plead
submit
urge
1.Is there anything I can do to press charges against these men?
1. آیا کاری هست که بتوانم بکنم تا از این مردها شکایت کنم؟
2.The family have decided not to press charges against him.
2. خانواده تصمیم گرفتند که از او شکایت نکنند.
2
فشار دادن
فشردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زور دادن
منگنه کردن
فشار دادن
مترادف و متضاد
pressure
pressurize
push
to press something
چیزی را فشار دادن
Press the button to start the machine.
برای روشن کردن ماشین دکمه را فشار بده.
to press something/somebody against something
چیزی/کسی را به چیزی فشار دادن
He pressed his face against the window.
او صورتش را به پنجره فشرد.
to press something to something
چیزی به چیزی فشار دادن
He pressed a handkerchief to his nose.
او یک دستمال جیبی به بینیاش فشار داد. [او با دستمال بینیاش را گرفت]
to press something together
چیزی را به هم فشار دادن
She pressed her lips together.
او لبهایش را به هم فشار داد.
to press +adv./prep
جایی را/به جایی و... فشار دادن
1. Press down hard on the pedal.
1. پدال را به شدت فشار بده.
2. Press here to open.
2. اینجا را فشار دهید تا باز شود.
3
اتو پرس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتو کردن
مترادف و متضاد
iron
smooth
steam
1.I’ll need to press my suit.
1. من باید کت و شلوارم را اتو پرس کنم.
2.The suit needs pressing.
2. کت و شلوار نیاز به اتو کردن دارد.
4
پرس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرس کردن
1.Now, You need to press the garlic.
1. حالا باید سیر را پرس کنی.
2.The crowd was pressed forward.
2. جمعیت به سمت جلو پرس شد.
5
تحت فشار قرار دادن
فشار آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحت فشار قرار دادن
1.I did not press him further on the issue.
1. من دیگر در این مورد او را تحت فشار قرار ندادم.
2.The bank is pressing us for repayment of the loan.
2. بانک برای پرداخت این وام ما را تحت فشار قرار داده است.
[اسم]
press
/pres/
غیرقابل شمارش
6
مطبوعات
جراید
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جراید
روزنامه
مطبوعاتی
مطبوعات
ارباب جراید
مترادف و متضاد
the media
the newspapers
the local/national/foreign press
مطبوعات محلی/ملی/خارجی
There was very little about the incident in the national press.
در مطبوعات ملی مطالب خیلی کمی درباره حادثه نوشته شده بود.
the popular/tabloid press
مطبوعات عامهپسند/زرد
He regularly appeared in the tabloid press alongside well-known actresses.
او مرتب کنار هنرپیشههای زن مشهور در مطبوعات زرد ظاهر میشد.
in the press
در مطبوعات
The incident was not reported in the press.
آن سانحه در مطبوعات گزارش نشد.
the music/sporting press
جراید حوزه موسیقی/ورزش
The album has been praised in the music press.
این آلبوم توسط جراید موسیقی مورد تمجید قرار گرفته است.
the freedom of the Press/press freedom
آزادی مطبوعات
Recent laws have tended to restrict the freedom of the press.
قوانین اخیر سعی بر محدودکردن آزادی مطبوعات داشتهاند.
press coverage
پوشش مطبوعاتی
The event is bound to attract wide press coverage.
این واقعه پوشش مطبوعاتی وسیعی را به خود جلب خواهد کرد.
7
تبلیغات رسانهای
مترادف و متضاد
press coverage
press treatment
reports
to have bad/good press
تبلیغات رسانهای بد/خوب داشتن
1. She's had a lot of bad press recently.
1. او اخیرا تبلیغات رسانهای خیلی بدی داشته است.
2. The opera had a good press.
2. اپرا تبلیغات رسانهای خوبی داشت.
8
ماشین چاپ
مترادف و متضاد
printing machine
printing press
1.The newspaper goes to press at 6 o'clock.
1. روزنامه در ساعت 6 وارد ماشین چاپ میشوند.
2.We were able to watch the books rolling off the presses.
2. ما قادر بودیم که کتابها را که در ماشینهای چاپ میچرخیدند، ببینیم.
9
دستگاه پرس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرس
a garlic/trouser ... press
دستگاه پرس سیر/شلوار و...
1. A garlic press is a familiar household object.
1. دستگاه پرس یک وسیله خانگی آشنا است.
2. Every room in the hotel have an electric trouser press.
2. هر اتاق در هتل یک دستگاه پرس شلوار برقی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
president
preserve
preservationist
presently
presenter
press-up
press on
press out
press stud
pressing
کلمات نزدیک
presidential candidate
presidential
president
presidency
preside over
press agent
press baron
press cake
press conference
press corps
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان