خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهانه
[اسم]
pretext
/ˈpriːtekst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهانه
عذر، دستاویز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بهانه
دستاویز
عذر
مستمسک
مترادف و متضاد
excuse
explanation
justification
reason
1.Be careful not to give him a pretext to report you.
1. مراقب باش که بهانه به دست او ندهی که گزارشت را بدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
preternatural
preterit
pretentious
pretension
pretense
pretty
pretty little girls
pretty much
pretzel
prevail
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان