خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوراهی
[اسم]
quandary
/ˈkwɑːndəri/
قابل شمارش
[جمع: quandaries]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوراهی
سرگشتگی
مترادف و متضاد
dilemma
1.George was in a quandary—should he go or shouldn't he?
1. "جرج" در دوراهی مانده بود - باید برود یا نباید برود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
qualm
quality of life
quality newspaper
quality controller
quality control
quantifiable
quantifiably
quantification
quantifier
quantify
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان