خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تابیدن
2 . منشعب شدن
3 . ساطع شدن
4 . گسترش یافتن
[فعل]
to radiate
/ˈreɪdieɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: radiated]
[گذشته: radiated]
[گذشته کامل: radiated]
صرف فعل
1
تابیدن
پرتو افکندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تابیدن
درخشیدن
2
منشعب شدن
1.Five roads radiate from the square.
1. پنج خیابان از میدان منشعب میشوند.
3
ساطع شدن
ساطع کردن
1.Heat radiates from the stove.
1. گرما از اجاق ساطع میشود.
4
گسترش یافتن
پخش شدن
1.The pain started in my stomach and radiated all over my body.
1. درد در شکمم شروع شد و (بعد) در کل بدنم پخش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
radiant heat
radiant
radiance
radian
radial tires
radiation
radiator
radical
radical party
radicalism
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان