خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شنکش
2 . خاک را نرم کردن (با شنکش)
3 . برگ جمع کردن (با شنکش)
[اسم]
rake
/reɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شنکش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شنکش
1.Then level the planting area with a rake.
1. سپس سطح خاک را با یک شنکش یکدست کنید.
[فعل]
to rake
/reɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: raked]
[گذشته: raked]
[گذشته کامل: raked]
صرف فعل
2
خاک را نرم کردن (با شنکش)
خاک را هموار کردن (با شنکش)
1.First rake the soil smooth.
1. ابتدا خاک را با شنکش نرم کنید.
3
برگ جمع کردن (با شنکش)
1.I spent Sunday afternoon raking the leaves.
1. من یکشنبه بعدازظهر را صرف جمع کردن برگها با شنکش کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
raison d'être
raisin
raised floor
raise money
raise eyebrows
rake in
rake in the money
rake up
rake-off
raki
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان