[اسم]

raisin

/ˈreɪ.zən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کشمش

معادل ها در دیکشنری فارسی: کشمش
  • 1.Raisins are one of my favorite snacks.
    1. کشمش یکی از خوراکی‌های مورد علاقه من است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان