Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . سریع
[صفت]
rapid
/ˈræpəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rapider]
[حالت عالی: rapidest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سریع
تند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تند
سریع
مترادف و متضاد
fast
quick
speedy
leisurely
slow
1.If you work rapidly you can complete the test in twenty minutes.
1. اگر سریع کار کنی میتوانی آزمون را در بیست دقیقه تکمیل کنی.
2.The response to the surprise attack was a rapid retreat.
2. پاسخ به حمله غافلگیرانه یک عقبنشینی سریع بود.
3.We took a rapid walk around the camp before breakfast.
3. ما قبل از صبحانه اطراف اردوگاه، پیادهروی سریعی داشتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rapeseed
rape
rap
raoul
rantings
rapid change
rapid decline
rapid increase
rapidity
rapidly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان