خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یادآوری
[اسم]
recollection
/ˌrekəˈlekʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
یادآوری
خاطره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاطره
formal
مترادف و متضاد
memory
1.his early recollections of his father
1. خاطرات اولیه او از پدرش
2.My recollection of events differs from his.
2. یادآوری ذهنی من از وقایع با او فرق دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
recollect
recoil
recognized
recognize
recognizable
recommend
recommendation
recommended
recompense
reconcile
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان