خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترشی
2 . لذت بردن
[اسم]
relish
/ˈrelɪʃ/
قابل شمارش
1
ترشی
شور
1.I like to eat hot dogs with mustard and relish.
1. من دوست دارم هات داگ به همراه خردل و ترشی بخورم.
[فعل]
to relish
/ˈrelɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: relished]
[گذشته: relished]
[گذشته کامل: relished]
صرف فعل
2
لذت بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لذت بردن
مترادف و متضاد
enjoy
dislike
1.He relishes their time together.
1. او از زمان با هم بودشان لذت می برد.
2.he was relishing his moment of glory.
2. او از لحظه افتخارش لذت می برد.
تصاویر
کلمات نزدیک
reliquary
relinquish
religiousness
religiously
religious school
relive
reload
relocate
relocation
reluctance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان