خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دلخوری
[اسم]
resentment
/rɪˈzentmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دلخوری
رنجش، خشم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کینه
کین
1.She could not conceal the deep resentment she felt.
1. او نمیتوانست دلخوری عمیقی که احساس میکرد را پنهان کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
resentful
resent
resemble
resemblance
researcher
reservation
reserve
reserved
reserved word
reserves
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان