خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سکوت
2 . ساکت کردن
[اسم]
silence
/ˈsɑɪ.ləns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سکوت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاموشی
سکوت
مترادف و متضاد
quiet
quietness
noise
sound
1.A long silence
1. سکوتی طولانی
2.A loud crash of thunder broke the silence of the night.
2. غرش بلند رعد (و برق) سکوت شب را شکست.
3.The three men ate in silence.
3. آن سه مرد در سکوت غذا خوردند.
[فعل]
to silence
/ˈsɑɪ.ləns/
فعل گذرا
[گذشته: silenced]
[گذشته: silenced]
[گذشته کامل: silenced]
صرف فعل
2
ساکت کردن
خفه کردن، خاموش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاموش کردن
ساکت کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
silage
sikh
signs of the zodiac
signpost
signing
silence descended
silencer
silent
silent film
silent majority
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان