خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هجی کردن
2 . خوانده شدن
3 . بهبار آوردن (فاجعه و...)
4 . دوره
5 . طلسم
[فعل]
to spell
/spel/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: spelled]
[گذشته: spelled]
[گذشته کامل: spelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
هجی کردن
نوشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هجی کردن
to spell something
چیزی را هجی کردن
Shakespeare did not always spell his own name the same way.
شکسپیر همیشه اسمش را به یک شکل هجی نمیکرد [نمینوشت].
to spell something wrong/wrongly
چیزی را اشتباه/بهاشتباه هجی کردن
You’ve spelled my name wrong.
اسم من را اشتباه هجی کردهای.
2
خوانده شدن
واژه ... را ساختن
to spell something
چیزی خواندن شدن
B-A-L-L spells "ball".
ت-و-پ خوانده میشود "توپ".
3
بهبار آوردن (فاجعه و...)
منجر شدن
1.These plans would spell disaster for the economy.
1. این برنامهها برای اقتصاد، فاجعه بهبار خواهد آورد.
[اسم]
spell
/spel/
قابل شمارش
4
دوره
بازه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هنگام
مترادف و متضاد
course
period
time
brief/short spell
بازه زمانی کوتاه
After a brief spell in the army, I returned to teaching.
بعد از یک بازه زمانی کوتاه در ارتش، من به شغل معلمی برگشتم.
a spell of cold/wet/dry/bad luck...
یک بازه هوای سرد/بارانی/خشک/بدشانسی و...
Water the plants carefully during dry spells.
در طول بازههای خشک [کمباران] گیاهان را بادقت آب دهید.
5
طلسم
جادو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افسون
افسون
ورد
to put/cast a spell on somebody
کسی را طلسم کردن
The witch cast a spell on the princess.
جادوگر شاهزاده خانم را طلسم کرد.
to be under a spell
طلسم شدن
The whole town seemed to be under a spell.
کل شهر انگار طلسم شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
speedy
speeding
speedily
speedboat
speed up
spell out
spelt
spend
spending
spent
کلمات نزدیک
speleology
speedy
speedway
speedometer
speeding ticket
spell out
spellbinding
spellbound
spellcheck
spellchecker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان