1 . از میان 2 . سراسر 3 . تا 4 . از طریق 5 . از میان 6 . بدون توقف 7 . کاملا 8 . وصل (تلفن) 9 . تمام
[حرف اضافه]

through

/θruː/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از میان از وسط

معادل ها در دیکشنری فارسی: لابه‌لا
مترادف و متضاد into and out of via
through something/someplace
از وسط [میان] چیزی/جایی
  • 1. The doctor pushed his way through the crowd.
    1. دکتر راهش را از میان جمعیت باز کرد.
  • 2. The sun was shining through the window.
    2. (نور) خورشید از میان پنجره می‌تابید.
  • 3. They walked slowly through the woods.
    3. آنها به‌آرامی از وسط جنگل گذشتند.

2 سراسر تمام، طی

مترادف و متضاد throughout
through something
تمام مدت/طی چیزی
  • 1. He was so tired, he slept through the movie.
    1. او خیلی خسته بود، او تمام (زمان) فیلم را خوابید.
  • 2. The children are too young to sit through a concert.
    2. بچه‌ها خیلی کوچک هستند که (بتوانند) تمام مدت کنسرت را بنشینند.

3 تا

معادل ها در دیکشنری فارسی: لغایت
مترادف و متضاد up and including
  • 1.They will be in London from March 24 through May 7.
    1. آن‌ها از 24 مارس تا 7 می در لندن خواهند بود.
  • 2.We'll be in New York Tuesday through Friday.
    2. ما از سه‌شنبه تا جمعه در نیویورک خواهیم بود.

4 از طریق به‌وسیله، به‌واسطه

معادل ها در دیکشنری فارسی: با
مترادف و متضاد by means of by way of via
through something/somebody
از طریق [به‌واسطه] چیزی/کسی
  • 1. It was through him that I got the job.
    1. به‌واسطه او بود که آن کار را گرفتم.
  • 2. You can only achieve success through hard work.
    2. شما تنها می‌توانید از طریق تلاش زیاد به موفقیت دست پیدا کنید.
[قید]

through

/θruː/
غیرقابل مقایسه

5 از میان از وسط

معادل ها در دیکشنری فارسی: توسط
  • 1.The tire's flat—the nail has gone right through.
    1. لاستیک پنچر است؛ میخ درست از وسطش رد شده‌است.

6 بدون توقف یکسره

  • 1."Did you stop in Oxford on the way?" "No, we drove straight through."
    1. «آیا سر راه در آکسفورد توقف کردید؟» «نه، بدون توقف رفتیم.»
  • 2.This train goes straight through to York.
    2. این قطار یکسره به "یورک" می‌رود.

7 کاملا

مترادف و متضاد completely
  • 1.We got wet through.
    1. ما کاملا خیس شدیم.

8 وصل (تلفن)

to get through
وصل شدن
  • I tried to call you but I couldn't get through.
    سعی کردم با شما تماس بگیرم، اما نتوانستم وصل شوم.
to put through
وصل کردن
  • Ask to be put through to me personally.
    درخواست کنید که شخصا به (خط) من وصل شوید.

9 تمام سرتاسر، از ابتدا تا انتها، تا آخر

all the way through
تا آخر
  • Don't tell me how it ends—I haven't read it all the way through yet.
    به من نگو آن چگونه تمام می‌شود؛ هنوز آن را تا آخر نخوانده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان