خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترجمه کردن
2 . (از چیزی به چیز دیگر) تبدیل کردن
[فعل]
to translate
/trænzˈleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: translated]
[گذشته: translated]
[گذشته کامل: translated]
صرف فعل
1
ترجمه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برگرداندن
ترجمه کردن
مترادف و متضاد
interpret
render
1.She works for the EU, translating from English into French.
1. او برای اتحادیه اروپا کار میکند، از انگلیسی به فرانسه ترجمه میکند.
2.We were asked to translate a list of sentences.
2. از ما خواسته شد تا فهرستی از جملات را ترجمه کنیم.
2
(از چیزی به چیز دیگر) تبدیل کردن
1.It's time to translate words into action.
1. وقتش است که حرف را به عمل تبدیل کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
transitory
transitive
transitional government
transitional
transition
translation
translator
translucent
transmigrate
transmission
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان