خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صندلی چرخدار
[اسم]
wheelchair
/ˈwiːl.tʃer/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صندلی چرخدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صندلی چرخدار
ویلچر
1.My brother uses a wheelchair.
1. برادرم از صندلی چرخدار استفاده میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
wheelbarrow
wheel clamp
wheel arch
wheel
wheedle
wheeled
wheeler
wheeler-dealer
wheelhouse
wheelie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان