خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صفر
2 . آدم حقیر
3 . هیچ
[عدد]
zero
/ˈzɪroʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صفر
عدد 0
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صفر
مترادف و متضاد
nil
nought
zilch
1.Five, four, three, two, one, zero
1. پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر
2.I rated my chances as zero.
2. من شانسم را صفر ارزیابی کردم.
3.Mike’s chances of winning are virtually zero.
3. شانس پیروزی "مایک"، تقریباً صفر است.
above/below zero
بالای/زیر صفر
It was ten degrees below zero last night.
دما دیشب ده درجه زیر صفر بود.
to fall to zero
به صفر رسیدن
The thermometer had fallen to zero.
دماسنج به صفر رسیده بود.
zero inflation/chance
تورم/شانس صفر
Is zero inflation a good thing?
آیا تورم صفر، چیز خوبی است؟
absolute zero
صفر مطلق
Absolute zero is the lowest possible temperature allowed by physical law.
صفر مطلق، پایینترین دمای ممکن از نظر قوانین فیزیکی است.
zero population growth
رشد جمعیت صفر
From 1971 to 1976 West Vancouver experienced zero population growth.
از سال 1971 تا 1976، ونکوور غربی [وست ونکوور] رشد جمعیت صفر را تجربه کرد.
[اسم]
zero
/ˈzɪroʊ/
قابل شمارش
2
آدم حقیر
آدم هیچیندار، آدم بیارزش
informal
1.He's such a zero!
1. او خیلی آدم حقیری است!
2.They rudely treated him like a zero.
2. آنها بیادبانه با او مانند یک آدم بیارزش رفتار کردند.
[ضمیر]
zero
/ˈzɪroʊ/
3
هیچ
هیچچیز
مترادف و متضاد
none
nothing
1.He knows zero about humor.
1. او هیچ چیزی از شوخطبعی نمیداند.
2.In the end, all of our hard work amounted to zero.
2. در پایان، تمام تلاشهایمان به هیچ رسید.
3.The shipment was lost, so they had zero in stock.
3. محموله گم شده بود، بنابراین آنها هیچ موجودی نداشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
zephyr
zenith
zen
zebu
zebra crossing
zero hour
zero in
zero in on
zest
zestful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان