خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادب
[اسم]
decency
/ˈdisənsi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ادب
نزاکت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزرم
ادب
1.At least she had the decency to admit that it was her fault.
1. حداقل او ادب آنرا داشت که اعتراف کند که تقصیر او بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
december
deceleration
decelerate
deceived
deceive
decennial
decent
decentralization
decentralize
deception
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان