خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قرار دادن
[فعل]
to embed
/ɪmˈbɛd/
فعل گذرا
[گذشته: embedded]
[گذشته: embedded]
[گذشته کامل: embedded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قرار دادن
جا دادن، جاسازی کردن، القا کردن
1.A question can be embedded in a noun phrase.
1. یک سوال میتواند در یک عبارت اسمی جا داده شود.
2.the plaque was embedded in a wall at the rear of the house.
2. آن پلاک [لوح] در دیواری در پشت آن خانه جاسازی شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
embassy
embarrassment of riches
embarrassment
embarrassingly
embarrassing
embellish
emberiza citrinella
embonpoint
emboss
embossment
کلمات نزدیک
embattled
embassy
embarrassment
embarrassing
embarrassed
embedded
embellish
embellishment
embers
embezzle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان