Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نهفته
2 . قرارگرفته (درون چیزی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
embedded
/ɪmˈbedɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more embedded]
[حالت عالی: most embedded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نهفته
نقشبسته
1.Feeling of guilt is deeply embedded in her personality.
1. احساس گناه عمیقاً در شخصیت او نقشبستهاست.
2
قرارگرفته (درون چیزی)
واردشده (به درون چیزی)
an operation to remove glass that was embedded in his leg
یک عمل جراحی برای درآوردن شیشهای که به درون پایش وارد شده بود
تصاویر
کلمات نزدیک
embed
embattled
embassy
embarrassment
embarrassing
embellish
embellishment
embers
embezzle
embezzlement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان