خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باردار
[صفت]
pregnant
/ˈpreg.nənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more pregnant]
[حالت عالی: most pregnant]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باردار
حامله، آبستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبستن
باردار
حامله
مترادف و متضاد
expecting a baby
having a baby
1.My mother stopped smoking when she became pregnant.
1. مادرم وقتی که باردار شد، دست از سیگار کشیدن برداشت.
2.My sister is pregnant with twins.
2. خواهرم دوقلو باردار [آبستن] است.
3.She's five and a half months pregnant.
3. او پنج و نیم ماهه باردار است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pregnancy
prefer
preen
predominantly
predictably
preheat
prehensile
prehistoric
preliminary
premiere
کلمات نزدیک
pregnancy
prefix
preferential
preference
preferably
preheat
prehensile
prehistoric
prehistory
prejudge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان