[اسم]

birthday

/ˈbɜːrθdeɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (روز) تولد

معادل ها در دیکشنری فارسی: روز تولد زادروز
a birthday card/party/present/cake
کارت/جشن/کادو/کیک تولد
  • 1. I'm making her a birthday cake.
    1. من دارم برایش کیک تولد درست می‌کنم.
  • 2. Is she having a birthday party?
    2. آیا او جشن تولد می‌گیرد؟
somebody’s first/18th/40th ... birthday
تولد یک سالگی/هجده سالگی/چهل سالگی و...
  • She is celebrating her 70th birthday.
    او تولد 70 سالگی‌اش را جشن می‌گیرد.
happy birthday
تولدت مبارک
  • Happy Birthday, Linda!
    تولدت مبارک، "لیندا"!
to celebrate somebody’s birthday
تولد کسی را جشن گرفتن
  • He will celebrate his 90th birthday on 25th August.
    او روز بیست و پنجم اوت تولد نود سالگی‌اش را جشن خواهد گرفت.
to remember/forget somebody’s birthday
تولد کسی را به یاد داشتن/فراموش کردن
  • She always remembers my birthday.
    او همیشه تولد من را به یاد دارد.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان