[فعل]

to build

/bɪld/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: built] [گذشته: built] [گذشته کامل: built]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساختن

مترادف و متضاد construct create make demolish dismantle
  • 1.Contractors have started building on waste land near the town.
    1. بناها ساخت و ساز روی زمین‌های بایر را در نزدیکی شهر شروع کرده‌اند.
to build something
چیزی ساختن
  • They're building new houses by the river.
    آنها دارند خانه‌های جدیدی کنار رودخانه می‌سازند.
to build something of/from something
چیزی از چیزی ساختن
  • These old houses are built of stone.
    این خانه‌های قدیمی از سنگ ساخته شده‌اند.
to build something for somebody
برای کسی چیزی ساختن
  • They had a house built for them.
    آنها برای خود خانه‌ای ساختند.
to build somebody something
برای کسی چیزی ساختن
  • David built us a shed in the back yard.
    "دیوید" در حیاط پشتی برای ما یک انبار ساخت.
[اسم]

build

/bɪld/
قابل شمارش

2 هیکل بدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هیکل
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان