Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ساختن
2 . هیکل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to build
/bɪld/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: built]
[گذشته: built]
[گذشته کامل: built]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ساختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احداث کردن
بنا کردن
به وجود آوردن
ساختن
مترادف و متضاد
construct
create
make
demolish
dismantle
1.Contractors have started building on waste land near the town.
1. بناها ساخت و ساز روی زمینهای بایر را در نزدیکی شهر شروع کردهاند.
to build something
چیزی ساختن
They're building new houses by the river.
آنها دارند خانههای جدیدی کنار رودخانه میسازند.
to build something of/from something
چیزی از چیزی ساختن
These old houses are built of stone.
این خانههای قدیمی از سنگ ساخته شدهاند.
to build something for somebody
برای کسی چیزی ساختن
They had a house built for them.
آنها برای خود خانهای ساختند.
to build somebody something
برای کسی چیزی ساختن
David built us a shed in the back yard.
"دیوید" در حیاط پشتی برای ما یک انبار ساخت.
[اسم]
build
/bɪld/
قابل شمارش
2
هیکل
بدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هیکل
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bugloss
bugler
bugle
buggy
bug
build a better mousetrap
build bridges
build in
build on
build up
کلمات نزدیک
buibui
bugler
bugle
buggy
bugging device
build into
build up
build-up
builder
building
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان