[اسم]

car

/kɑːr/
قابل شمارش

1 خودرو اتومبیل، ماشین

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتومبیل خودرو ماشین
مترادف و متضاد automobile motor car wheels
  • 1.They don't have a car.
    1. آنها اتومبیل ندارند.
to drive/park a car
خودرو راندن/پارک کردن
  • Where did you park your car?
    خودرویتان را کجا پارک کردید؟
by car
با خودرو
  • It's quicker by car.
    با خودرو سریع‌تر است.
a car driver/manufacturer/dealer...
راننده/تولیدکننده/دلال و... خودرو
a car accident/crash
تصادف/سانحه خودرو
کاربرد واژه car به معنای خودرو
واژه car به معنای خودرو به وسیله نقلیه‌ای سبک گفته می‌شود که چهار چرخ و یک موتور و فرمان دارد و برای جابه‌جایی یک تا پنج نفر مورد استفاده قرار می‌گیرد. شکل رسمی‌تر واژه car واژه automobile است که در فارسی ما "اتومبیل" یا "خودرو" می‌گوییم.

2 واگن (قطار)

  • 1.I got a cup of coffee in the dining car.
    1. من در واگن غذاخوری یک فنجان قهوه گرفتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان