Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خودرو
2 . واگن (قطار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
car
/kɑːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خودرو
اتومبیل، ماشین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتومبیل
خودرو
ماشین
مترادف و متضاد
automobile
motor car
wheels
1.They don't have a car.
1. آنها اتومبیل ندارند.
to drive/park a car
خودرو راندن/پارک کردن
Where did you park your car?
خودرویتان را کجا پارک کردید؟
by car
با خودرو
It's quicker by car.
با خودرو سریعتر است.
a car driver/manufacturer/dealer...
راننده/تولیدکننده/دلال و... خودرو
a car accident/crash
تصادف/سانحه خودرو
کاربرد واژه car به معنای خودرو
واژه car به معنای خودرو به وسیله نقلیهای سبک گفته میشود که چهار چرخ و یک موتور و فرمان دارد و برای جابهجایی یک تا پنج نفر مورد استفاده قرار میگیرد. شکل رسمیتر واژه car واژه automobile است که در فارسی ما "اتومبیل" یا "خودرو" میگوییم.
2
واگن (قطار)
1.I got a cup of coffee in the dining car.
1. من در واگن غذاخوری یک فنجان قهوه گرفتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
capybara
capuchin
capture
captor
captivity
car alarm
car bomb
car boot sale
car ferry
car key
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان