[فعل]

to caution

/ˈkɔːʃn/
فعل گذرا
[گذشته: cautioned] [گذشته: cautioned] [گذشته کامل: cautioned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هشدار دادن اخطار دادن

مترادف و متضاد advise urge warn
  • 1.She wasn't sent to the juvenile court; instead she was cautioned.
    1. او به دادسرای ویژه نوجوانان فرستاده نشد، در عوض به او اخطار داده شد.
  • 2.The office cautioned the motorist to slow down.
    2. پلیس به موتوری اخطار داد که آهسته‌تر براند.
[اسم]

caution

/ˈkɔːʃn/
غیرقابل شمارش
  • 1.Caution! Wet floor.
    1. احتیاط! زمین خیس [احتیاط کنید! زمین خیس است].
  • 2.To exercise caution
    2. احتیاط کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان