Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هشدار دادن
2 . احتیاط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to caution
/ˈkɔːʃn/
فعل گذرا
[گذشته: cautioned]
[گذشته: cautioned]
[گذشته کامل: cautioned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
هشدار دادن
اخطار دادن
مترادف و متضاد
advise
urge
warn
1.She wasn't sent to the juvenile court; instead she was cautioned.
1. او به دادسرای ویژه نوجوانان فرستاده نشد، در عوض به او اخطار داده شد.
2.The office cautioned the motorist to slow down.
2. پلیس به موتوری اخطار داد که آهستهتر براند.
[اسم]
caution
/ˈkɔːʃn/
غیرقابل شمارش
2
احتیاط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آیندهنگری
احتیاط
پرهیز
حذر
هشیاری
محابا
مبالات
1.Caution! Wet floor.
1. احتیاط! زمین خیس [احتیاط کنید! زمین خیس است].
2.To exercise caution
2. احتیاط کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
causerie
cause
caulk gun
cauliflower with cheese
cauliflower
cautious
cautiously
cave
cave in
cave painting
کلمات نزدیک
cautery
cauterize
cauterization
caustic soda
caustic
cautionary
cautionary tale
cautious
cautiously
cavalcade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان