Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیامد
2 . اهمیت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
consequence
/ˈkɑnsəkwəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیامد
نتیجه، اثر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیامد
1.The drought has had devastating consequences.
1. خشکسالی نتایج مخربی داشته است.
consequence of something
پیامد چیزی
Many believe that poverty is a direct consequence of overpopulation.
بسیاری معتقدند که فقر پیامد مستقیم جمعیت زیاد است.
consequence for somebody/something
پیامد برای کسی/چیزی
Not making a will can have serious consequences for your children and other family members.
وصیتنامه تنظیم نکردن میتواند پیامدهای جدی برای فرزندان و سایر اعضای خانوادهتان داشته باشد.
to suffer/face the consequences of your actions
با پیامد اعمال خود مواجه شدن
He broke the law, and he will have to face the consequences.
او قانون را نقض کرد و باید با پیامدهای آن مواجه شود.
to have consequence
پیامد داشتن
Taking financial risks can have serious consequences.
ریسکهای مالیکردن میتواند پیامدهای جدی داشته باشد.
accept/take the consequence
پیامد را پذیرفتن/قبول کردن
I’m prepared to accept the consequences of my decision.
من آمادهام که پیامدهای تصمیمم را بپذیرم.
to consider the consequence
پیامد را در نظر گرفتن
She jumped into the river without considering the consequences.
او بدون در نظر گرفتن پیامدهای کارش به داخل رودخانه پرید.
the possible/likely consequences
پیامدهای احتمالی/محتمل
What are the likely consequences of these changes?
پیامدهای احتمالی این تغییرات چه هستند؟
2
اهمیت
formal
مترادف و متضاد
importance
to be of no consequence
اهمیت نداشتن
Don't worry. It's of no consequence.
نگران نباش. هیچ اهمیتی ندارد.
to be of little/some consequence
اهمیت کمی داشتن/کمی اهمیت داشتن
The money was of little consequence to Tony.
پول برای "تونی" اهمیت کمی داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
consent
consensus
consensual
consecutively
consecutive
consequent
consequential
consequently
conservancy
conservation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان