Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رضایت دادن
2 . رضایت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to consent
/kənˈsɛnt/
فعل ناگذر
[گذشته: consented]
[گذشته: consented]
[گذشته کامل: consented]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رضایت دادن
موافق بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راضی شدن
رضایت دادن
موافقت کردن
موافق بودن
مترادف و متضاد
accept
agree to
approve
assent to
dissent
forbid
1.David would not consent to our plan.
1. "دیوید" موافق نقشه ما نبود.
2.My teacher consented to let our class leave early.
2. معلمم موافق بود که اجازه دهد کلاس زودتر تعطیل شود.
3.The majority of our club members consented to raise the dues.
3. اکثریت اعضای باشگاه رضایت دادند که مبلغ پرداختی افزایش یابد.
[اسم]
consent
/kənˈsɛnt/
غیرقابل شمارش
2
رضایت
اجازه، موافقت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجازه
رضایت
رضا
وفاق
موافقت
مترادف و متضاد
agreement
approval
permission
dissent
1.He gave his consent.
1. او رضایت داد [او موافقت کرد].
2.no change may be made without the consent of all the partners.
2. بدون رضایت تمامی شرکا، هیچ تغییری اعمال نخواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
consensus
consensual
consecutively
consecutive
consecration
consequence
consequent
consequential
consequently
conservancy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان