Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . معاون
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
deputy
/ˈdepjuti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معاون
ناظم، معاون کلانتر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جانشین
نایب
معاون
قائممقام
1.I'm acting as deputy till the manager returns.
1. من تا وقتی مدیر برگردد به عنوان معاون خواهم بود.
2.the deputy head of a school
2. ناظم مدرسه
تصاویر
کلمات نزدیک
deputize
depute
deputation
depth
dept.
deputyship
deracinate
derail
derailleur
derailment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان