Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از ریل خارج شدن
2 . مختل کردن
3 . از ریل خارج کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to derail
/dɪɹˈeɪl/
فعل ناگذر
[گذشته: derailed]
[گذشته: derailed]
[گذشته کامل: derailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از ریل خارج شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از ریل خارج شدن
1.The train derailed and plunged into the river.
1. قطار از ریل خارج شد و به داخل رودخانه سقوط کرد.
2
مختل کردن
a mistake that might derail the negotiations
یک اشتباه که ممکن بود مذاکرات را مختل کند
3
از ریل خارج کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
deracinate
deputy sheriff
deputy
depth
deprive of
derby
derby hat
derby pie
derisively
derisorily
کلمات نزدیک
deracinate
deputyship
deputy
deputize
depute
derailleur
derailment
derange
deranged
derby
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان