Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نامنویسی کردن (برای سربازی)
2 . بهره گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to enlist
/ɪnˈlɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: enlisted]
[گذشته: enlisted]
[گذشته کامل: enlisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نامنویسی کردن (برای سربازی)
مترادف و متضاد
call up
conscript
draft
1.They both enlisted in 1915.
1. آنها هر دو در سال 1915 برای خدمت نامنویسی کردند.
2
بهره گرفتن
کمک گرفتن
1.He has enlisted the help of a sports psychologist for the team.
1. او از کمک یک روانشناس ورزشی برای تیمش بهره گرفتهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
enlightenment
enlightened
enlighten
enlargement
enlarge
enlisted
enliven
enmity
ennui
enormity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان