[فعل]

to excavate

/ˈɛkskəˌveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: excavated] [گذشته: excavated] [گذشته کامل: excavated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حفر کردن خاکبرداری کردن، حفاری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حفاری کردن کاویدن
مترادف و متضاد dig unearth
  • 1.the animal has excavated a narrow tunnel.
    1. این حیوان تونل تنگی حفر کرده است.
  • 2.the site was excavated in 1975.
    2. این مکان در سال 1975 خاکبرداری [حفاری] شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان