Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fashion
/ˈfæʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مد
مدسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسلوب
مد
مترادف و متضاد
style
trend
vogue
1.Fur coats have gone out of fashion.
1. پالتوهای خز از مد افتادهاند.
2.Long hair is back in fashion for men.
2. موهای بلند دوباره برای آقایان مد شدهاست.
3.She always wears the latest fashions.
3. او همیشه آخرین مد لباس را میپوشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fascist
fascism
fascination
fascinating
fascinated
fashion designer
fashion show
fashion statement
fashion victim
fashionable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان