Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمارض کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to feign
/feɪn/
فعل گذرا
[گذشته: feigned]
[گذشته: feigned]
[گذشته کامل: feigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمارض کردن
وانمود کردن، جعل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وانمود کردن
1.Her unhappiness was feigned.
1. ناخشنودی او وانمود شده [جعلی] بود.
2.She feigned illness when it was time to visit the dentist.
2. او وقتی زمان رفتن به دندانپزشک شد تمارض به بیماری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
feeling
feelgood factor
feel-good factor
feel-good
feel up to
feint
feisty
feldspar
felicia
felicitate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان