Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرخاشگر
2 . پرانرژی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
feisty
/ˈfaɪsti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: feistier]
[حالت عالی: feistiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرخاشگر
دعوایی
informal
مترادف و متضاد
aggressive
touchy
1.He got a bit feisty and tried to hit me.
1. او کمی پرخاشگر شد و سعی کرد من را (کتک) بزند.
2
پرانرژی
سرزنده
approving
informal
1.DiFranco charmed the audience with her feisty spirit.
1. "دیفرانکو" با روحیه سرزندهاش حضار را مجذوب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
feint
feign
feeling
feelgood factor
feel-good factor
feldspar
felicia
felicitate
felicitation
felicitous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان