Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سراسیمه
2 . بیتاب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
frantic
/ˈfræntɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more frantic]
[حالت عالی: most frantic]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سراسیمه
با عجله، عجولانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سراسیمه
مترادف و متضاد
hectic
a frantic search for the keys
جستوجویی سراسیمه بهدنبال [برای پیدا کردن] کلیدها
2
بیتاب
برآشفته، دلشوریده
مترادف و متضاد
beside oneself
1.Nancy was frantic when she couldn’t find her son.
1. "نانسی" وقتی که نتوانست پسرش را پیدا کند، بیتاب [دلشوریده] شد.
frantic cries for help
فریادهایی برآشفته برای کمک
تصاویر
کلمات نزدیک
frankness
frankly
franklin
frankish
frankincense
frantically
fraternal
fraternal twins
fraternity
fraternize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان